دیدار خدا


نا نوشته

گاهی تنهایی آنقدر ارزش دارد که درب را باز نمیکنم حتی برای تو که سال ها منتظر در زدنت بودم

 

 

من به دیدار خدا رفتم و شد...

با كراوات به دیدار خدا رفتم و شد...!

ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ...

همچنان آئینه با صدق و صفا رفتم و شد...!

حمد را خواندم و آن مد ولاالضالین را ...

ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد ...

مدعی گفت؛ چرا رفتی و چون رفتی و كی؟

من دلباخته بی چون و چرا رفتم و شد...!

تو تنت روز و شبان پیش خدا شد خم و راست ...

من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد...!



نظرات شما عزیزان:

aroom
ساعت15:30---5 خرداد 1391
سلام گلم از اینکه به وب من سر زدید کمال تشکر را دارم راستی لینکت کردم منتظر دیدار بعدی شما هستم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:0 توسط حسین رنجبر| |


Power By: LoxBlog.Com